خرما قربة إلی الله
جالب ترین بتپرستیها، بتپرستی طایفه حنیفه بوده است زیرا کار جهل و انحطاط و گمراهی را این طایفه به جایی رسانده بود که بت معبود خویش را از آرد و خرما می ساخت و آن را می پرستید. در یکی از سالهای مجاعه و قحطی که شدت گرسنگی به حد نهایت رسیده بود افراد قبیله حنیفه آن خدای خرمایی را بین خود قسمت کردند و خوردند!
حکایت معارفاسلامی و علومسیاسی شاید در نگاه اول همان حکایت خدا و خرما باشد ولی اگر دقیقتر به مسئله نگاه کنیم، متوجه میشویم که منافاتی باهم ندارند. «من در غرب اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم» جملهای منسوب به سیدجمال الدین اسد آبادی است که برخی گمان کردهاند که غرب، اسلامی است و باید قبله خود را غرب قرار دهیم تا هم به خدا برسیم هم به خرما! ولی حکایت برخی غربیها، حکایت فیل در تاریکی است، مثل حقوق بشر، که تنها بخشی از حقوقی است که اسلام برای انسانها تعریف کرده است و به صورت ناقص و اشتباهی در سازمان ملل به تصویب رسیده است.
بگذریم! بحث ما در مورد وضعیت فعلی خودمان است. اصلا معارفاسلامی و علومسیاسی یعنی چه؟ مگر علومسیاسی جدای از معارفاسلامی است؟ شاید توجیه این نامگذاری را بتوانیم به نوظهور و ناآشنا بودن مفاهیم علومسیاسی در مواجهه با معارفاسلامی نسبت دهیم. مفاهیمی مانند دموکراسی، انقلاب و... با ادبیات دینی ما نامأنوس است و شاید برخی معتقد باشند اصلا دموکراسی در اسلام وجود ندارد. این اختلافنظرها طبیعی است. همانطور که میبینیم در تاریخ فقه شیعه نیز بین آرای فقهی بزرگان اختلافات زیادی وجود دارد. ولی وظیفه ما چیست؟ آیا باید ادبیات رایج علومسیاسی را به زور در ادبیات دینی وارد کنیم؟ آیا اصولا صلاحیت چنین کاری را داریم؟
به نظر میرسد که اجتهاد در مسائل دینی نیاز به اسلام شناس درجه یک دارد که با توجه به ساختار و دروس تعیین شده نباید از دانشگاهها توقع داشته باشیم که اسلامشناس درجه یک تربیت کند ولی به نظر میرسد راهحلهایی وجود دارد که از وضعیت شترگاوپلنگی امروز خارج شویم. راهی که بنده پیشنهاد میکنم این است که تربیت اسلامشناس درجه یک را به عهده حوزههای علمیه بگذاریم که صد البته باید دانشگاه زده شدن حوزه ها جلوگیری کرد و نباید تلاش کرد ساختار حوزه ها به ساختار دانشگاه شبیه شود. در این تقسیم کار، تربیت اسلام شناس درجه یک بسیار زمانبر است و نیاز به تطبع و تفقّه بسیار دارد ولی در این زمان میتوانیم از دانشگاهها برای حل مسائل فعلی بهره ببریم. به عنوان مثال شهید مطهری یک اسلامشناس درجه یک است و وظیفه دانشگاه این است که بر آرای اینگونه اسلامشناسها تمرکز کند و با توجه به نظام فکری آنان، به مسائل امروز پاسخ دهد. دانشگاه میتواند اسلامشناس درجه دو تربیت کند. تصور کنید در آینده جمعی از دانشجویان، مجتهد در آرای شهید مطهری باشند و جمعی دیگر، آرای حضرت امام را مورد مطالعه قرار داده اند و برخی مجتهد در اسلام شناسی آیت الله منتظری هستند. در چنین جمع دانشجویی، قطعا تضارب آرا مفید و مؤثر خواهد بود.
بگذارید به زمان حال بازگردیم و فضای فعلی را بررسی کنیم. دانشجویانی داریم که دروس تعیین شده را مجبورند که بگذرانند و در نهایت اگر هوشمندانه انتخاب کنند در آرای بزرگان رشته خود مثلا جان لاک در علومسیاسی مجتهد میشوند و در نهایت از زبان جان لاک برای جامعه ما تجویز میکنند. اگر به سراغ رشته معارفاسلامی و علومسیاسی برویم، باز هم همین مسئله وجود دارد ولی یک مقدار با تأمل بیشتر! دانشجویان علاوه بر شناخت اجمالی از اسلام به سراغ تفکرات غربی میروند و شکافها و مباحث بسیاری زیاد و متفاوتی را مطالعه میکنند. به عنوان مثال ساعت اول کلاس فقه با موضوع طهارت دارید و ساعت دوم کلاس مسائل سیاسی و اقتصادی جهان سوم! این شکاف چگونه قابل حل است؟ مگر میتوانیم هم در فقه مجتهد شویم و هم در علوم غربی رشته خود! اگر چنین چیزی ممکن بود، باید چنین شکافی لااقل کاهش پیدا میکرد، نه اینکه امروز همان لمعه را بخوانیم که در گذشته میخواندند!
تعارضهای علوم انسانی غربی و اسلامی رفته رفته واضح تر میشود و کسی که میخواهد هر دوی اینها را داشته باشد به تعارض خدا و خرما دچار میشود پس بهتر است خرما را قربة إلی الله میل کنیم، یعنی اسلام را از اسلامشناس درجه یک بگیریم و با نگاهی به تجربیات غرب و عبرت گرفتن از اشتباهات آنان، مسائل کنونی جامعه را حل کنیم و راه حلی مترقی ارائه دهیم. در چنین حالتی نباید رشته معارفاسلامی و علومسیاسی در دانشگاه داشته باشیم بلکه باید رشته علومسیاسی اسلامی را در دانشگاه ارائه کنیم و معارف اسلامی که به مباحث مبنایی و عمیق میپردازد را به حوزهها واگذار کنیم. شاید به عنوان نمونه بتوان گفت رشتههایی مانند: فلسفه و فلسفهسیاسی، فقه و فقهسیاسی، علوم قرآن و تفسیر آیاتسیاسی و... تنها بخشی از رشتههایی است که باید در حوزهها دنبال شود و رشتههایی مانند: روابطبینالملل اسلامی، اقتصادسیاسی در اسلام و... از جمله رشتههایی است که باید در دانشگاهها تدریس شود. إنشاءالله بتوانیم گوشهای از این طرح کلی را محقق کنیم.
پ.ن:
با تشکر از دکتر عزیزی که در نشان دادن این راه به بنده کمک فراوانی کردند.
مرامی این کارو میکنی؟
:
ممنون میشم اگه رای بدین
http://weblogiha.blog.ir/category/لیست-وبلاگ-ها/گرافیک-و-طراحی-وب/
اگه کارامو پسندیدین،برین به وب بالا که لینکشو گذاشتم،منو پیدا کنید و رای بدین بهم.ممنون
یا کار راحتر:
http://weblogiha.blog.ir/1395/01/04-6#
این صفحه ی منه اونجا،لازم نیس بگردین سراغم برید و رو قلب کلیک کنید.ممنون
:)