AMERICAN SNIPER
تکتیرانداز، اگرچه سعی دارد
مسلمانان را بهعنوان دشمنان آمریکا و جهان نشان دهد اما در این نوشته نمیخواهم
به این جنبه از فیلم تأکید کنم بلکه میخواهم با نگاهی جدید، فیلم را ببینیم. نوشتههای
من، نقد فیلم نیست و صرفاً برداشتی شخصی از فیلم است.
تکتیرانداز یک فیلم هالیوودی است که سبک زندگی آمریکایی در آن مشهود است.
داستان فیلم برگرفته از کتاب «تکتیرانداز آمریکایی» و روایت زندگی تک تیرانداز امریکایی کریس کایل است که به علت دلاوریهایش در جنگ عراق به «افسانهای» معروف میشود. افسانهای، فردی وطنپرست است که حاضر است برای تأمین امنیت کشورش، جان خود را به خطر بیندازد. او مردی فداکار است که برای جان سربازان زیردستش ارزش قائل است. پیام اصلی فیلم در ابتدای آن از زبان پدرِ «افسانهای» اینگونه گفته میشود:
سه نوع آدم وجود دارد:
1) 1) گوسفند: کسانی که میخواهند زندگی آرامی داشته باشند و به روزمرگی خود برسند و کاری به کار دیگران نداشته باشند.
2) 2) گرگ: کسانی هستند که از خشونت و زور استفاده میکنند و ضعیفان را شکار میکنند.
3) 3) سگ گله: کسانی هستند خداوند نیرویی به آنها داده است تا از گله محافظت کنند. آدمهای نادری که جلو گرگها میایستند و مبارزه میکنند.
در خانواده قرار نیست گوسفند تربیت کنیم و اگر بخواهید گرگ بشوید خودم تنبیهتون میکنم ولی از خودمون دفاع میکنیم.»نقش اول فیلم الگویی برای آمریکاییهاست و در انتهای فیلم به اسطورهای در تاریخ آمریکا بدل میشود. او مردی است که به خانوادهاش اهمیت میدهد ولی گاهی تعلقخاطر او به کشورش مانع از همراهی او با خانواده میشود و استدلالش نیز این است که من میجنگم تا شما در امنیت باشید، من برای حفظ بهترین کشور میجنگم.
اما اگر بخواهیم از نگاه خودمان به ماجرا نگاه کنیم، او فردی افسانهای نیست چون فردی مثل او که در ارتش آمریکا خدمت میکند قطعاً تجهیزاتی بیشتر از سربازان ایرانی داشته اما نتوانسته به اندازه برخی سربازان ایرانی، رشادت و دلاوری نشان دهد.
در پشت اینهمه دلاوریهایی که
کریس کایل انجام میدهد یک حس وطنپرستی وجود دارد که کاملاً نگاه مادی گرایانه را
ترویج میکند و با این نوع نگاه هیچوقت نمیتوان منجی عالم بود و تنها میتوان
منجی مردم کشور خود بود و توجه به جریان حق و باطل هیچ جایگاهی در این نوع نگاه خودخواهانه به عالم
وجود ندارد.
نکته مهمی که بهوضوح دیده میشود این است که آمریکا سعی میکند آنچه ندارد را بزرگ جلوه دهد ولی ما آنچه داریم را اصلاً نشان نمیدهیم و این ضعف هنری و رسانهای ماست که نتوانستهایم «افسانهای» های خود را به مخاطبان داخلی و خارجی معرفی کنیم.
برای نمونه:
شهید حاج حسین خرازی
در عملیات خیبر که توأم با صدمات و مشقات زیادی بود دشمن،
منطقه را با انواع و اقسام جنگافزارها و بمبهای شیمیایی موردحمله قرار داده بود،
اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقبنشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه در این
عملیات یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و پیکر زخم خورده او به عقب فرستاده
شد.
از بیمارستان یزد – همانجایی که بستری بود – به منزل تلفن کرد و به پدرش گفت: من مجروح شدهام و دستم خراش جزئی
برداشته، لازم نیست زحمت بکشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمی نیست. همین
روزها که مرخص شدم خودم به دیدارتان میآیم.
در عملیات والفجر 8 لشکر امام حسین(علیهالسلام ) تحت
فرماندهی او بهعنوان یکی از بهترین یگانهای عملکننده، لشکر گارد جمهوری عراق را
به تسلیم واداشت و پیروزیهای چشمگیری را در منطقه فاو و کارخانه نمک که جزو پیچیدهترین
مناطق جنگی بود، به دست آورد.
در عملیات کربلای 5 در جلسهای با حضور فرماندهان گردانها و یگانها
از آنان بیعت گرفت که تا پای جان ایستادگی کنند و گفت: هرکس عاشق شهادت نیست از همین
حالا در عملیات شرکت نکند، زیرا که این، یکی از آن عملیات عاشقانه است و از حسابهای
عادی خارج است.
خصوصیات برجسته شهید خرازی
او با قرآن و مفاهیم آن مأنوس بود و قرآن را با صدای
بسیار خوبی قرائت میکرد.
روزهای عاشورا با پایبرهنه به همراه برادران رزمنده خود در
لشکر امام حسین(علیهالسلام) در بیابانهای خوزستان به سینهزنی و عزاداری میپرداخت
و مقید بود که شخصاً در این روز زیارت عاشورا بخواند.
او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کمنظیری داشت. با همه
مشکلات و سختیها، در طول سالیان جنگ و جهاد از خود ضعفی نشان نداد. قاطعیت و
صلابتش برای همه فرماندهان گردانها و محورها، نمونه و از ابهت فرماندهی خاصی برخوردار
بود.
حساسیت فوقالعادهای نسبت به مصرف بیتالمال داشت، همیشه
نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش میکرد و میگفت: وسایل و امکاناتی را که مردم
مستضعف در این دوران سخت زندگی جنگی تهیه میکنند و به جبهه میفرستند بیهوده هدر
ندهید، آنچه میگفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل مینشست.