الگوهای اسلامی: شهید بهشتی - قسمت اول
زندگی بهشتی از زبان بهشتی
میخواستم از زبان خودم بنویسم اما دیدم قلم خودشان روانتر و صمیمیتر است. چون حجم نوشته ها زیاد است آن را در پنج قسمت ارائه می دهم. إنشاءالله با الگو گرفتن از ایشان بهشتی شویم.
من محمد حسینی بهشتی، در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم. منطقه زندگی ما از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانوادهام یک خانواده روحانی است و پدرم هم روحانی بود. ایشان هم در هفته چند روز در شهر به کار و فعالیت میپرداخت و هفتهای یکشب به یکی از روستاهای نزدیک شهر برای امامت جماعت و کارهای مردم میرفت و سالی چند روز به یکی از روستاهای دور که نزدیک حسینآباد بود و به روستای دورتر از آنکه حسنآباد نام داشت، میرفت.
آمدوشد افرادی که از آن روستای دور به خانه ما میآمدند برایم بسیار خاطرهانگیز است. پدرم وقتی به آن روستا میرفت، در منزل یک پنبهزن بسیار فقیر سکونت میکرد. آن پیرمرد اتاقی داشت که پدرم در آن زندگی میکرد. نام پیرمرد جمشید بود و دارای محاسن سفید، بلند و باریک، چهره روستایی و نورانی بود. پدرم میگفت: ما با جمشید نان و دوغی میخوریم و صفا میکنیم و من سفره ساده نان و دوغ این جمشید را به هر جلسه دیگری ترجیح میدهم. جمشید هرسال دو بار از روستا به شهر و به خانه ما میآمد و من بسیار به او انس داشتم.
تحصیلاتم را در یک مکتبخانه در سن چهارسالگی آغاز کردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن
و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده بهعنوان یک نوجوان تیزهوش شناخته شدم و شاید سرعت پیشرفت در یادگیری این برداشت
را در خانواده به وجود آورده بود. تا اینکه قرار شد به دبستان بروم.
دبستان دولتی ثروت در آن موقع، که بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آنجا رفتم
از من امتحان ورودی گرفتند و گفتند که باید به کلاس ششم برود، ولی از نظر سنی
نمیتواند؛ بنابراین در کلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را در همانجا به
پایان رساندم. در آن سال در امتحان ششم ابتدایی
شهر، نفر دوم شدم. آن موقع همه کلاسهای ششم را یکجا امتحان میکردند. از آنجا به دبیرستان
سعدی رفتم. سال اول و دوم را در دبیرستان گذراندم و اوایل سال دوم بود که حوادث 20
شهریور پیش آمد. با حوادث 20 شهریور علاقه و شوری در نوجوانها برای یادگیری معارف اسلامی به وجود آمده بود. دبیرستان
سعدی در نزدیکی میدان شاه آن موقع و میدان امام کنونی قرار دارد و نزدیک بازار
است؛ جایی که مدارس بزرگ طلاب هم همانجاست؛
مدرسه صدر، مدرسه جده و مدارس دیگر. البته بهطور طبیعی بین آنجا و منزل ما حدود چهار یا پنج کیلومتر فاصله بود که معمولاً
پیاده میآمدیم و برمیگشتیم. این سبب شد که با بعضی از نوجوانها
که درسهای اسلامی هم میخواندند، آشنا شوم. علاوه بر این در خانواده خود ما هم
طلاب فاضل جوانی بودند.
همکلاسیای داشتم که او نیز فرزند یک روحانی بود. نوجوان بسیار تیزهوشی بود و پهلوی من مینشست. او در کلاس دوم بهجای اینکه به درس معلم گوش کند، کتاب عربی میخواند. یادم هست و اگر حافظهام اشتباه نکند او در آن موقع کتاب معالم الاصول میخواند که در اصول فقه است. خوب اینها بیشتر در من شوق به وجود میآورد که تحصیلات را نیمهکاره رها کنم و بروم طلبه بشوم. بهاینترتیب در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها کردم و برای ادامه تحصیل به مدرسه صدر اصفهان رفتم. از سال 1321 تا 1325 در اصفهان ادبیات عرب، منطق کلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم که این سرعت و پیشرفت موجب شده بود که حوزه آنجا با لطف فراوانی با من برخورد کند؛ بخصوص که پدرِ مادرم، مرحوم حاج میر محمدصادق مدرس خاتونآبادی از علمای برجسته بود و من یکساله بودم که او فوت شد. به نظر اساتیدم که شاگردهای او بودند، من یادگاری بودم از آن استادشان. در طی این مدت تدریس هم میکردم.
در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم که اجازه بدهند، شبها هم در حجرهای که در مدرسه داشتم بمانم و بهتماممعنا طلبه شبانهروزی باشم. چون از یک نظر هم فاصله منزل تا مدرسه 5 ـ 4 کیلومتری میشد و بهاینترتیب هرروز مقداری از وقتم از بین میرفت و هم در خانهای که بودیم پرجمعیت بود و من اتاقی برای خودم نداشتم و نمیتوانستم به کارهایم بپردازم. البته در آن موقع فقط یک خواهر داشتم ولی با عموها و مادربزرگم همه در یک خانه زندگی میکردیم. بهاینترتیب خانه ما شلوغ بود و اتاق کم. سال 1324 و 1325 را در مدرسه گذراندم و اواخر دوره سطح بود که تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به قم بروم. این را بگویم که در دبیرستان در سال اول و دوم زبان خارجی ما فرانسه بود و در آن دو سال، فرانسه خوانده بودم ولی در محیط اجتماعی آن روز آموزش زبان انگلیسی بیشتر بود و در سال آخر که در اصفهان بودم تصمیم گرفتم یک دوره زبان انگلیسی یاد بگیرم. یک دوره کامل «ریدر» خواندم و نزد یکی از منسوبین و آشنایانمان که زبان انگلیسی میدانست، با انگلیسی آشنا شدم.
ادامه دارد...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.