بصیرت

...علوم انسانی اسلامی و

بصیرت

...علوم انسانی اسلامی و

folder98 facebook
بصیرت

جهاد هنوز ادامه دارد...
برادر؛
امروز جهادت در جبهه جنگ نرم، سلاحت قلم و دشمنت استکبار جهانیست...
باید مواظب بود و با بصیرت عمل کرد!
به قول سیّد شهیدان اهل قلم:
کارمان را برای خدا نکنیم، برای خدا کار کنیم!
تفاوتش زیاد نیست...
فقط همین قدر است که ممکن است امام حسین (علیه السّلام) در کربلا باشد و ما در حال کسب علم برای رضای خدا!

همسنگران

الگوهای اسلامی: شهید بهشتی - قسمت دوم

پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۲۵ ب.ظ

از درس طلبگی تا کادرسازی برای انقلاب


در سال 1325 به قم آمدم. حدود شش ماه در قم بقیه سطح، مکاسب و کفایه را تکمیل کردم و از اول سال 1326 درس خارج را شروع کردم. برای درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزیزمان مرحوم آیت‌الله محقق داماد، همچنین استاد و مربی بزرگوارم و رهبرمان امام خمینی (ره) و بعد مرحوم آیت‌الله بروجردی و مدت کمی هم نزد مرحوم آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری و مرحوم آیت‌الله حجت کوه کمری می‌رفتم...


در آن شش ماهی که بقیه سطح را می‌خواندم، کفایه و مکاسب را هم‌مقداری نزد آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی خواندم و مقداری از کفایه را نزد آیت‌الله داماد خواندم که بعد همان را به خارج تبدیل کردیم. در اصفهان منظومه منطق و کلام را خوانده بودم که در قم ادامه ندادم، چون استاد فلسفه در آن موقع کم بود و من یکسره بیشتر به فقه و اصول و مطالعات گوناگون و تدریس می‌پرداختم. معمولاً در حوزه‌ها طلبه‌هایی که بتوانند تدریس کنند هم تحصیل می‌کنند و هم تدریس می‌کنند؛ و من، هم در اصفهان و هم در قم تدریس می‌کردم.

به قم که آمدم به مدرسه حجتیه رفتم. مدرسه‌ای بود که مرحوم آیت‌الله حجت تازه بنیان‌گذاری کرده بودند. از سال 1325 در قم بودم و درس می‌خواندم. در آن سال‌هایی بود که استادمان آیت‌الله طباطبایی از تبریز به قم آمده بودند. در سال 1327 به فکر افتادم که تحصیلات جدید را هم ادامه بدهم؛ بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به‌صورت متفرقه و آمدن به دانشکده معقول و منقول آن موقع که حالا الهیات و معارف اسلامی نام دارد، دوره لیسانس را در فاصله سال‌های 27 تا 30 گذراندم؛ و سال سوم به تهران آمدم، برای اینکه بیشتر از درس‌های جدید استفاده کنم و هم زبان انگلیسی را اینجا کامل‌تر کنم و با یک استاد خارجی که مسلط‌تر باشد یک مقداری پیش ببرم. در سال 1329 و 1330 در تهران بودم و برای تأمین مخارجم تدریس می‌کردم و خودکفا بودم. هم کار می‌کردم و هم تحصیل.


سال 1330 لیسانس گرفتم و برای ادامه تحصیل و تدریس در دبیرستان‌ها به قم بازگشتم. به‌عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حکیم نظامی قم مشغول شدم و آن موقع‌ها به‌طور متوسط روزی سه ساعت کافی بود که صرف تدریس کنیم و بقیه وقت را صرف تحصیل می‌کردم. از سال 1330 تا 1335 بیشتر به کار فلسفی پرداختم و نزد استاد علامه طباطبایی برای درس اسفار و شفاء ایشان می‌رفتم. اسفار ملاصدرا و شفاء ابن‌سینا را می‌خواندم و همچنین شب‌های پنجشنبه و جمعه با عده‌ای از برادران، مرحوم استاد مطهری و آیت‌الله منتظری و عده دیگری جلسات بحث گرم و پرشور و سازنده‌ای داشتیم. 5 سال طول کشید که ماحصل آن به‌صورت کتاب روش رئالیسم تنظیم و منتشر شد.


در طول این سال‌ها فعالیت‌های تبلیغی و اجتماعی داشتیم. در سال 1326 یعنی یک سال بعد از ورود به قم با مرحوم آقای مطهری و آقای منتظری و عده‌ای از برادران، حدود هجده نفر، برنامه‌ای تنظیم کردیم که به دورترین روستاها برای تبلیغ برویم و دو سال این برنامه را اجرا کردیم. در ماه رمضان که گرم بود، با هزینه خودمان برای تبلیغ می‌رفتیم. البته خودمان پول نداشتیم، مرحوم آیت‌الله بروجردی توسط امام خمینی (ره) که آن موقع با ایشان بودند نفری صد تومان در سال 26 و نفری صد و پنجاه تومان در سال 27 به‌عنوان هزینه سفر به ما دادند چون قرار بر این بود که به هر روستایی می‌رویم، مهمان کسی نباشیم؛ و خرج خوراکمان را در آن یک ماه خودمان بدهیم؛ بنابراین برای کرایه آمدورفت و هزینه زندگی، یک ماه خرج سفر را با خودمان می‌بردیم. فعالیت‌های دیگری هم در داخل حوزه داشتیم که این‌ها مفصل است و نمی‌خواهم در یک مقاله فعلاً گفته شود.


در سال 1329 و 1330 که تهران بودم، مقارن بود با اوج مبارزات سیاسی-اجتماعی نهضت ملی نفت به رهبری مرحوم آیت‌الله کاشانی و مرحوم دکتر مصدق. من به‌عنوان یک جوان معممِ مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و میتینگ‌ها شرکت می‌کردم. در سال 1331 در جریان 30 تیر به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تیر شرکت داشتم و شاید اولین یا دومین سخنرانی اعتصاب که در ساختمان تلگراف‌خانه بود را به عهده من گذاشتند.


یادم هست که کار ملت ایران را در رابطه با نفت و استعمار انگلیس با کار ملت مصر و جمال عبدالناصر و مسئله کانال سوئز و انگلیس و فرانسه و این‌ها، مقایسه می‌کردم. در آن موقع موضوع سخنرانی اخطاری بود به قوام‌السلطنه و شاه و اینکه ملت ایران نمی‌تواند ببیند نهضت ملی‌شان مطامع استعمارگران باشد. به‌هرحال بعد از کودتای 28 مرداد در یک جمع‌بندی به این نتیجه رسیدیم که در آن نهضت، ما کادرهای ساخته‌شده کم داشتیم، باز این مسئله مفصل است؛ بنابراین تصمیم گرفتیم که یک حرکت فرهنگی ایجاد کنیم و در زیرپوشش آن کادر بسازیم؛ و تصمیم گرفتیم که این حرکت اصیل اسلامی و پیشرفته باشد و زمینه‌ای برای ساخت جوان‌ها گردد.

نظرات (۱)

سلام
اگه به مباحث علوم انسانی اسلامی علاقه داشتید یه سرهم به وبلاگ من بزنید(و البته اگه بعضی مطالب خوشایندتون نبود زود قضاوت نیکنید).
پاسخ:
علیکم السلام
وبلاگ خوبی دارید.
خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم که شما هم دارید تو حوزه علوم انسانی اسلامی کار می کنید.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">