شاید برخی ایراد بگیرند که این تحلیل به سبک انتقادهای اصلاحطلبی نزدیک شده است اما به اعتبار گوینده، نباید کلام حق را باطل شمرد. اصولگرایی بعد از شکست در انتخابات ریاستجمهوری و مجلسشورایاسلامی، امیدوار است که بتواند در انتخابات 96 پیروز شود، به همین دلیل، بازی زیبا را فدای نتیجهگرایی میکند. شاید برخی بگویند که بازگشت احمدینژاد ایدهآل ما نیست ولی صرفا جهت شکست دادن جبهه رقیب، باید از او دفاع کرد اما به نظر بنده، گفتمان اصولگرایی حتی اگر در انتخابات 96 پیروز شود باید تجدیدنظر جدی در نوعنگرش خود داشته باشند مخصوصا آن دسته از آقایان اصولگرا که تمایل بیشتری به واگرایی و مطلقگرایی دارند.
در عالم سیاست، نباید انتظار داشت که بهترین فرد در زیر آسمان و روی زمین بر منصب حکومت قرار بگیرد زیرا چنین فرد فعلا در دسترس ما نیست و از پرده غیبت قرار دارد اما کسی که صالح باشد و مقبولیت مردمی داشته باشد، شایستهتر به نظر میرسد. هرچند نگرش مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی در اذهان عمومی غلبه دارد، اما به نظر میرسد نظریه مشروعیت دوگانه بهتر میتواند توجیهکننده طرفداری از صالحمقبول باشد. در نگاه مشروعیت دوگانه، مردم نیز یکی از پایههای مشروعیت هستند زیرا خداوند به انسان حق تعیین سرنوشت داده است و انسانها حق دارند که حاکم را خودشان تعیین کنند بنابراین اگر مردم به رئیسجمهوری رأی دادند ولی بعد از مدتی از میزان مقبولیت مردمیاش کم شود به همان میزان نیز مشروعیت مردمی رئیس جمهور نیز کاسته میشود پس هر کس به چنین منصبی دست مییابد باید تلاش کند مقبولیت مردمیاش را از دست ندهد.
با چنین نگاهی، جریان اصولگرایی باید تلاش کند فردی را برای چنین جایگاهی تربیت کند و آن را به جامعه معرفی کند که مقبولیت مردمی داشته باشد و مهمتر از آن، صلاحیت داشتن آن فرد برای ریاستجمهوری است اما باید توجه داشت که انسان کامل یافت مینشود پس باید انتظارات خود را تعدیل کنیم. إنشاءالله در آینده بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.
جالب ترین بتپرستیها، بتپرستی طایفه حنیفه بوده است زیرا کار جهل و انحطاط و گمراهی را این طایفه به جایی رسانده بود که بت معبود خویش را از آرد و خرما می ساخت و آن را می پرستید. در یکی از سالهای مجاعه و قحطی که شدت گرسنگی به حد نهایت رسیده بود افراد قبیله حنیفه آن خدای خرمایی را بین خود قسمت کردند و خوردند!
حکایت معارفاسلامی و علومسیاسی شاید در نگاه اول همان حکایت خدا و خرما باشد ولی اگر دقیقتر به مسئله نگاه کنیم، متوجه میشویم که منافاتی باهم ندارند. «من در غرب اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم» جملهای منسوب به سیدجمال الدین اسد آبادی است که برخی گمان کردهاند که غرب، اسلامی است و باید قبله خود را غرب قرار دهیم تا هم به خدا برسیم هم به خرما! ولی حکایت برخی غربیها، حکایت فیل در تاریکی است، مثل حقوق بشر، که تنها بخشی از حقوقی است که اسلام برای انسانها تعریف کرده است و به صورت ناقص و اشتباهی در سازمان ملل به تصویب رسیده است
سرخوردگی، بی میلی، کسلی، تنبلی، افسردگی حتی خودکشی می تواند اثرات شکست انسان در مواجهه با موانع زندگی باشد اما چرا انسان ها شکست می خورند؟
اگر شکست را نرسیدن انسان ها به اهداف مورد نظرشان معنا کنیم به این نتیجه می رسیم که یا مانع درونی است مثل ضعف خود فرد یا مانع بیرونی است مثل ضعف دیگران و ساختارها. در متن زیر بر ضعف ساختار تمرکز شده است.
نمیخواهم یادداشتی علمی بنویسم. میخواهم چند خط از سر ناچاری، قلم بزنم تا شاید همین نالههایی که به در میگویم را دیوارها بشنوند.
شاید همین نکته قرآنی برای این یادداشت کفایت کند.
خداوند در آیه 14 سوره طه میفرماید:
قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی وَ لا بِرَأْسی إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی
هارون (علیهالسلام) گفت: «ای فرزند مادرم! [ای برادر!] ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویی تو میان بنیاسرائیل تفرقه انداختی و سفارش مرا به کار نبستی!»
هارون (علیهالسلام) این سخن را بعد از ماجرای سامری و گوسالهپرستی بنیاسرائیل به حضرت موسی (علیهالسلام) فرمود.
آنچه از معنای آیه فهمیده میشود این است که حضرت موسی (علیهالسلام)، هارون (علیهالسلام) را به خاطر دعوت نکردن به توحید توبیخ میکند اما هارون (علیهالسلام) در جواب میگوید که سفارش تو قبل از رفتنت از میان قوم به من حفظ وحدت قوم بود که من ترسیدم این کار باعث تفرقه میان قوم شود.
طبق آیه توحید بعد از وحدت قرار میگیرد و این از اهمیت بالای وحدت حکایت میکند. امّا نمیدانم چرا امروز برخی بنا به دلایل موجّه و غیرموجّه، وحدت و انسجام را در نظر نمیگیرند و به اختلاف و تفرقه در یک مجموعه دامن میزنند.
وقتی توحید فدای وحدت میشود آیا منافع ما مهمتر از توحید است که حاضریم وحدت را برای آن قربانی کنیم؟
...تِلْکَ شِقْشِقَة هَدَرَتْ ثمَّ قَرَّتْ
شرایط امروز منطقهای و جهانی بسیار پیچیده شده است و شاید اولین اشتباه هر کشور، آخرین اشتباه او باشد. در این مطلب آنچه را که تاکنون با رصد معادلات منطقهای و جهانی دریافتهام به رشته تحریر میآورم.
بارها و بارها از مسئولین دولتی شنیدهایم که با مذاکرات هستهای سازمان تحریمها ترکخورده است اما این گفته تا چه میزان صحت دارد؟ در این یادداشت کوتاه سعی میکنیم با بررسی بخشهایی از ماجرای تحریم، پاسخی کوتاه ولی روشن برای این پرسشها پیدا کنیم.
تشکیلات مخفی برای پیروزی انقلاب
بعد مسئله تشکیل روحانیت مبارز و همکاری با مبارزات، بخشی از وقت ما را گرفت. تا اینکه در سال 1355 هستههایی برای کارهای تشکیلاتی به وجود آوردیم و در سال 1357-1356 روحانیت مبارز شکل گرفت و در همان سالها درصدد ایجاد تشکیلات گسترده مخفی یا نیمه مخفی و نیمه علنی بهعنوان یک حزب و یک تشکیلات سیاسی بودیم. در این فعالیتها دوستان همیشه همکاری میکردند. در سال 56 که مسائل مبارزاتی اوج گرفت، همه نیروها را متمرکز کردیم در این بخش و بحمدالله با شرکت فعال همه برادران روحانی در راهپیماییها، مبارزات به پیروزی رسید. البته این را باز فراموش کردم بگویم، از سال 50 یک جلسه تفسیر قرآنی را آغاز کردم که در روزهای شنبه بهعنوان مکتب قرآن برگزار میشد و مرکزی بود برای تجمع عدهای از جوانان فعال از برادرها و خواهرها که در این اواخر حدود 400 الی 500 نفر شرکت میکردند؛ جلسات سازندهای بود.