نمیخواهم یادداشتی علمی بنویسم. میخواهم چند خط از سر ناچاری، قلم بزنم تا شاید همین نالههایی که به در میگویم را دیوارها بشنوند.
شاید همین نکته قرآنی برای این یادداشت کفایت کند.
خداوند در آیه 14 سوره طه میفرماید:
قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی وَ لا بِرَأْسی إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی
هارون (علیهالسلام) گفت: «ای فرزند مادرم! [ای برادر!] ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویی تو میان بنیاسرائیل تفرقه انداختی و سفارش مرا به کار نبستی!»
هارون (علیهالسلام) این سخن را بعد از ماجرای سامری و گوسالهپرستی بنیاسرائیل به حضرت موسی (علیهالسلام) فرمود.
آنچه از معنای آیه فهمیده میشود این است که حضرت موسی (علیهالسلام)، هارون (علیهالسلام) را به خاطر دعوت نکردن به توحید توبیخ میکند اما هارون (علیهالسلام) در جواب میگوید که سفارش تو قبل از رفتنت از میان قوم به من حفظ وحدت قوم بود که من ترسیدم این کار باعث تفرقه میان قوم شود.
طبق آیه توحید بعد از وحدت قرار میگیرد و این از اهمیت بالای وحدت حکایت میکند. امّا نمیدانم چرا امروز برخی بنا به دلایل موجّه و غیرموجّه، وحدت و انسجام را در نظر نمیگیرند و به اختلاف و تفرقه در یک مجموعه دامن میزنند.
وقتی توحید فدای وحدت میشود آیا منافع ما مهمتر از توحید است که حاضریم وحدت را برای آن قربانی کنیم؟
...تِلْکَ شِقْشِقَة هَدَرَتْ ثمَّ قَرَّتْ