کودک، مهدکودک، خانه سالمندان
شاید اوّلین پرسشی که با خواندن این عنوان در ذهن شما ایجاد شده باشد، اینست که رابطه کودک و مهدکودک با خانه سالمندان چیست؟ این متن را اگر تا آخر بخوانید، إن شاءالله به جواب سؤال خود خواهید رسید...
کودک، مهدکودک، خانه سالمندان
شاید اوّلین پرسشی که با خواندن این عنوان در ذهن شما ایجاد شده باشد، اینست که رابطه کودک و مهدکودک با خانه سالمندان چیست؟ این متن را اگر تا آخر بخوانید، إن شاءالله به جواب سؤال خود خواهید رسید...
خانواده انسان ساز
خانواده به عنوان نهادی که از ابتدای زندگی اغلب انسان ها در آن رشد می کنند و شاکله اصلی خود را مانند زبان و فرهنگ و... خود را از اعضای خانواده می آموزند جزء مهمترین نهادهای اجتماعی محسوب می شود. اگرچه امروزه تأثیر رسانه ها (اینترنت، شبکه های اجتماعی، ماهواره ها، مطبوعات و...) و نظام آموزش رسمی کمتر از خانواده نیست ولی در جوامع سنّتی مانند ایران هنوز نقش خانواده بسیار پررنگ است و به نظر می رسد که در آینده ای نه چندان دور اندیشمندان غربی نیز به این نتیجه خواهند رسید که هیچ چیز جای خانواده را برای انسان نخواهد گرفت حتّی اگر به وسیله تکنولوژی های پیشرفته بتوان انسان ها را شبیه سازی کرد باید خانواده ای برای او ساخت تا دچار بحران هویت نشود، زیرا این بحران می تواند اثرات سوء اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... داشته باشد که اکنون مجال این بحث نیست.
در نظام اسلامی فرد تا پایان عمر در خانواده زندگی می کند. انسان از تولّد تا ازدواج در خانواده نسبی زندگی می کند و بعد از ازدواج نیز، خود فرد تشکیل خانواده سببی می دهد. پدیده جوانان بی خانواده از معضلات اجتماعی جامعه ماست. جوانی که احساس استقلال از والدین دارد و سعی می کند به صورت جداگانه ای زندگی کند و روی پای خود بایستد امّا میلی به ازدواج ندارد یک جوان بی خانواده محسوب می شود. در اینگونه موارد خانواده نسبی دیگر نمی تواند جوان را در خود نگه دارد و بعد از استقلال جوان نقش پشتیبان را برای او ایفا می کند. اگر تعداد جوانان بی خانواده زیاد شود در آینده ای نه چندان دور، جامعه و حکومت با بحران های فراوانی مواجه خواهند شد. طبق این اصل عقلی که پیشگیری بهتر از درمان است باید برای پیشگیری از به وجود آمدن این مشکل به تسهیل امر ازدواج پرداخت.
اگر خانواده را به مثابه بدن انسان فرض کنیم، قلب خانواده، مادر است، که با توزیع خون (عاطفه و احساسات) در بدن (خانواده) سبب ارتباط اعضای آن می شود. مادر به وسیله همین احساسات به مدیریت درون خانه می پردازد و غالبا اعضای خانواده برای او احترام ویژه ای قائل هستند و به درخواست هایش توجّه می کنند. در حوزه علوم سیاسی این نوع حکومت از بهترین انواع حکومت به شمار می رود و از نگاه اندیشمندان غرب به چنین رهبری، کاریزما گفته می شود که افراد بر اساس علاقه ای که به او دارند، فرامین او را اجرا می کنند.
به بحث اصلی خود برگردیم؛ گفتیم که اگر خانواده را به مثابه بدن انسان فرض کنیم مادر قلب آن است. پدر نقش مغز را ایفا می کند. از او به عنوان مدیر خانواده در بیرون و تصمیم گیرنده نهایی نام برده می شود. جهت گیری های خانواده اغلب با طرز تفکّر پدر خانواده همخوانی دارد. مادر می تواند پل ارتباطی پدر و فرزندان باشد. شاید بتوان برای فرزندان خانواده نقش اندام های اجرایی بدن مثل: دست و... را درنظر گرفت. تجربه نشان داده است که اگر خواسته پدر از طریق مادر به فرزندان منتقل شود مؤثّرتر واقع می شود زیرا فرزندان رابطه نزدیک تری با مادر دارند و پدر اغلب اوقات مشغول کار و کسب درآمد برای خانواده است و مدیریت درون خانه به عهده مادر است.
درصورت فوت شدن یکی از ارکان های خانواده (پدر یا مادر) پدر یا مادر باید علاوه بر نقش خود نقش مادری یا پدری را نیز ایفا کنند یا جایگزینی برای آن پیدا کنند تا به گونه ای تعادل در خانواده ایجاد شود. نباید گذاشت که قلب خانواده از کار بیفتد یا خانواده دچار مرگ مغزی شود.
خانواده؛ خوب، بد، زشت
{جایگاه خانواده در نظام اسلامی}
خانواده را می توان جزء مهمترین ارکان جامعه به شمار آورد. نگاه غالب در غرب، خانواده را صرفا یک زندگی گروهی برای برآورده ساختن نیازهای مادّی و تأمین سریع تر امکانات برای رفاه بیشتر به شمار آورد و همانطور که از نگاه اندیشمندان بزرگ حوزه علوم انسانی پیداست، هیچ کدام اصالتی برای خانواده قائل نیستند و اصالت را به فرد یا به جامعه می دهند و در جدیدترین نظریه هایشان چیزی بین اصالت فرد و جامعه را پذیرفته اند. در نگاه اسلام، خانواده جایگاهی بسیار والا دارد به گونه ای که می توان گفت خانواده جدای از جامعه و فرد اصالت دارد. خانواده یک فرد بزرگ و یک جامعه کوچک است.
در نظام سنّتی، شهرها کوچک تر و ارتباطات بین افراد صمیمی تر بود و اغلب خانواده ها پرجمعیّت بودند امّا در نظام صنعتی، هرچه شهرها پرجمعیّت تر می شوند روابط صمیمی افراد کم رنگ تر و کم رنگ تر می شود به گونه ای که در شهر بزرگی مثل تهران اگرچه چنین شعاری سرداده نمی شود امّا شاهد عملی شدن آن هستیم: "هر نفر، یک خانه!" یعنی فرد به تنهایی در یک خانه سکونت دارد و برخی هم که سرمایه خریدن خانه ندارند یا باید زیر بار اقساط وام له شوند یا یک هم خانه دیگر را تحمّل کنند و کسانی که به همسر به عنوان هم خانه نگاه می کنند بیچاره ترین افرادند. وای به حال جامعه ای که در آن، فرد نتوانند وجود فرد دیگری را کنار خود تحمّل کنند...